معنی senior به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈsiːnjər ˈsiːniə

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

شکل جمع:
seniors
صفت تفضیلی:
more senior
صفت عالی:
most senior

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

شخص بزرگتر، پدر، مسن، سالمند، سالخورده

- discount tickets for seniors

- بلیط با تخفیف برای سالمندان

- People over sixty are usually called seniors.

- اشخاص بالاتر از شصت‌ سال را به‌ طور معمول سالمند می‌نامند.

- senior citizens

- شهروندان سالخورده

- Robert Brown, Senior

- رابرت براون، پدر

- He is my senior by two years.

- او دو سال از من بزرگتر است.

noun countable

فرد ارشد

noun countable

دانش‌آموز سال آخر دبیرستان

- Two seniors received awards.

- دو تا از سال‌چهارمی‌ها جایزه گرفتند.

- senior prom

- جشن دانش‌آموزان سال آخر دبیرستان

adjective

بزرگ‌تر، مهتر، ارشد، بالاتر، بالارتبه، قدیمی

- the bank's senior staff

- کارمندان ارشد بانک

- He obeyed his senior officer's command.

- فرمان افسر مافوق خودش را اطاعت کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد senior

adjective older or of higher rank

Synonyms: chief, elder, higher, leading, major, more advanced, next higher, superior

Antonyms: behind, inferior, junior
noun older person

Synonyms: ancient, doyen, doyenne, elder, elderly person, first-born, golden-ager, grandfather, grandmother, head, matriarch, old folk, oldster, old-timer, patriarch, pensioner, retired person, senior citizen

Antonyms: inferior, junior, younger

Collocations

one's senior

مسن‌تر (از شخص)، بزرگ‌تر

ارجاع به لغت senior

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «senior» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/senior

لغات نزدیک senior

پیشنهاد بهبود معانی