امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Shimmy

ˈʃɪmi ˈʃɪmi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - intransitive adverb
( shimmey ) (چرخ وسیله نقلیه) تاب داشتن، لرزش داشتن، تکان تکان خوردن (اتومبیل)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shimmy

  1. verb Tremble or shake
    Synonyms: wobble, dance, shake, vibrate
  2. noun A woman's sleeveless undergarment
    Synonyms: chemise, shift, slip, teddy

ارجاع به لغت shimmy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shimmy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shimmy

لغات نزدیک shimmy

پیشنهاد بهبود معانی