امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Shrink

ʃrɪŋk ʃrɪŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shrank
  • شکل سوم:

    shrunk
  • سوم‌شخص مفرد:

    shrinks
  • وجه وصفی حال:

    shrinking
  • شکل جمع:

    shrinks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B2
چروک شدن، جمع شدن، کوچک شدن، عقب کشیدن، آب رفتن (پارچه)، شانه خالی کردن از

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- If you wash these trousers; they will shrink.
- اگر این شلوار را بشوری، آب خواهد رفت.
- When one gets old one's body shrinks.
- آدم که پیر شد، جثه‌اش کوچک می‌شود.
- shrinking incomes
- درآمدهای در حال نقصان
- The company's sales have shrunken.
- فروش شرکت کاهش یافته است.
- He doesn't even shrink from hurting his own children.
- او حتی از آزار دادن فرزندان خودش ابا ندارد.
- When she saw his angry face, she shrank from him.
- وقتی چهره‌ی خشمناک او را دید از او دور شد.
- to shrink from doing one's duty
- در انجام وظیفه‌ی خود قصور کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
(عامیانه) روانپزشک (کوتاه شده headshrinker)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shrink

  1. verb become smaller
    Synonyms: compress, concentrate, condense, constrict, contract, decrease, deflate, diminish, drop off, dwindle, fail, fall off, fall short, grow smaller, lessen, narrow, reduce, shorten, shrivel, wane, waste, waste away, weaken, wither, wrinkle
    Antonyms: develop, enlarge, expand, grow, stretch
  2. verb recoil, shy away
    Synonyms: blench, boggle, contract, cower, cringe, crouch, demur, draw back, flinch, hang back, huddle, quail, recede, refuse, retire, retreat, scruple, shudder, slink, wince, withdraw
    Antonyms: face, meet, take on

ارجاع به لغت shrink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shrink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shrink

لغات نزدیک shrink

پیشنهاد بهبود معانی