امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Shuffle

ˈʃʌfl ˈʃʌfl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shuffled
  • شکل سوم:

    shuffled
  • سوم‌شخص مفرد:

    shuffles
  • وجه وصفی حال:

    shuffling
  • شکل جمع:

    shuffles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
برزدن، به‌هم آمیختن، به‌هم مخلوط کردن، این‌سو و آن‌سو حرکت کردن، بی‌قرار بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Hejazi shuffled the cards.
- حجازی ورق‌ها را بر زد.
- Tired miners shuffled homeward.
- معدنچی‌های خسته لخ‌لخ‌کنان به سوی خانه می‌رفتند.
- There was a shuffle of papers on his desk.
- توده‌ی درهم و برهمی از کاغذ روی میزش بود.
- to shuffle funds among various accounts
- وجوه را در چند حساب مختلف جابه‌جا کردن
- He shuffled the letters all the time instead of working.
- به‌جای کار کردن همه‌اش به نامه‌ها ور می‌رفت.
- don't shuffle, tell us where it is!
- طفره نرو، بگو کجاست!
- He shuffled out of the work by pretending to be ill.
- با تظاهر به بیماری از زیر کار در می‌رفت.
- He shuffled his feet as he waited.
- درحال انتظار که بود مرتباً پاهای خود را پس و پیش می‌کرد.
- The children were shuffling in their seats.
- بچه‌ها در صندلی‌های خود وول می‌خوردند.
- He shuffled out of his clothes and jumped into the pool.
- با شتاب رخت‌های خود را کند و پرید توی استخر.
- The task of training new teachers was lost in the shuffle of war.
- هیجان جنگ کار آموزش آموزگاران جدید را در بوته‌ی فراموشی افکند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shuffle

  1. verb move along lazily
    Synonyms: drag, limp, muddle, pad, scrape, scuff, scuffle, shamble, straggle, stumble, trail
    Antonyms: run
  2. verb rearrange, mix up
    Synonyms: break the deck, change, change the order, confuse, disarrange, disarray, discompose, dislocate, disorder, disorganize, disrupt, disturb, intermix, jumble, mess up, shift
    Antonyms: arrange, order, organize

Phrasal verbs

  • shuffle off

    خلاص شدن، دور انداختن، (از شر چیزی) راحت شدن

Idioms

  • lose in the shuffle

    (به‌واسطه‌ی شلوغی و عدم‌نظم) از قلم افتادن یا انداختن، گم کردن یا شدن

ارجاع به لغت shuffle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shuffle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shuffle

لغات نزدیک shuffle

پیشنهاد بهبود معانی