امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sickly

ˈsɪkli ˈsɪkli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more sickly
  • صفت عالی:

    most sickly

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb
بیمار، ناخوش، ناتوان، رنجور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a sickly old man
- پیرمرد رنجور
- a sickly pallor
- رنگ پریدگی بیمارگونه
- a sickly odor
- بوی مشمئز‌کننده
- a sickly light
- نور ضعیف
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sickly

  1. adjective not healthy
    Synonyms: ailing, below par, bilious, cranky, delicate, diseased, down, dragging, faint, feeble, indisposed, infirm, in poor health, lackluster, laid-low, languid, low, mean, off-color, out of action, out of shape, pallid, peaked, peaky, pining, poorly, rocky, run-down, seedy, sickish, unhealthy, wan, weak
    Antonyms: fine, healthy, hearty, well, wholesome
  2. adjective revolting
    Synonyms: bilious, cloying, insalubrious, mawkish, morbid, morose, nauseating, noisome, noxious, sick, unwholesome
    Antonyms: gentle, nice

لغات هم‌خانواده sickly

ارجاع به لغت sickly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sickly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sickly

لغات نزدیک sickly

پیشنهاد بهبود معانی