امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Single

ˈsɪŋɡl ˈsɪŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    singled
  • شکل سوم:

    singled
  • سوم‌شخص مفرد:

    singles
  • وجه وصفی حال:

    singling
  • شکل جمع:

    singles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun countable B2
تک، تنها، یک، واحد، هر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a single-bedroom apartment
- آپارتمان تک‌خوابه
- We turned it into a single neighborhood.
- ما آن را تبدیل به یک محله‌ی واحد کردیم.
- I won't pay a single penny!
- یک شاهی هم نخواهم داد!
- He has not made a single suggestion.
- حتی یک پیشنهاد هم نکرده است.
- the single most important event in the history of Iran
- به‌راستی یکی از مهمترین رویداد تاریخ ایران
- Western Europe is going to have a single currency.
- اروپای غربی دارای یک پول واحد خواهد شد.
- a single house
- منزل تک‌خانواده
- It needs a single layer of paint.
- فقط یک لایه رنگ احتیاج دارد.
- A single orange remained on the table.
- تنها یک پرتقال روی میز باقی مانده بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective noun countable A2
مجرد، تک، فرد، تنها، منفرد، یگانه
- a singles party
- مهمانی برای مجردها
- a single man
- یک مرد مجرد
- He is truly single among his fellows.
- در میان دوستان خود واقعاً تک است.
- Zari decided to stay single for the rest of her life.
- زری تصمیم گرفت تا آخر عمر مجرد بماند.
adjective noun countable B1
یک‌نفره، تک‌نفره، اتاق تک‌نفره
- a single bed
- تختخواب یک‌نفره
- We play singles or doubles.
- یک‌نفره یا دونفره بازی می‌کنیم.
- every single citizen
- هر نفر شهروند
- I think of her each single minute.
- هر دقیقه در فکر او هستم.
- It rained every single day.
- هر روز خدا باران آمد.
verb - intransitive verb - transitive
ورزش ضربه‌ی یک امتیازی زدن (در بیسبال)
- He tried his best, but could only single to center field.
- او تمام تلاش خود را کرد، اما فقط می‌توانست به وسط زمین ضربه‌ی یک امتیازی زند.
- Despite his efforts, the batter could only single to left field.
- علی‌رغم تلاش‌هایش، بازیکن فقط توانست به قسمت چپ زمین ضربه‌ی یک امتیازی زند.
noun countable
موسیقی تک‌آهنگ
- The latest single from the band became an instant hit.
- آخرین تک‌آهنگ این گروه به یک موفقیت فوری تبدیل شد.
- I bought their newest single and played it on repeat all day.
- من جدیدترین تک‌آهنگ آن‌ها را خریدم و تمام روز آن را روی تکرار گذاشتم.
noun countable
ورزش ضربه‌ی یک امتیازی (در کریکت)
- He hit a single and advanced to first base.
- او ضربه‌ی یک امتیازی زد و تا جایگاه اولیه پیش رفت.
- The team needed just one more single to tie the game.
- این تیم فقط به یک ضربه‌ی یک امتیازی نیاز داشت تا بازی را به تساوی بکشاند.
noun uncountable
ورزش مسابقه‌ی یک‌به‌یک
- The singles tournament will begin next week.
- مسابقات یک‌به‌یک از هفته‌ی آینده آغاز خواهد شد.
- She is the top-ranked player in women's singles.
- او برترین بازیکن مسابقات یک‌به‌یک زنان است.
noun countable B1
انگلیسی بریتانیایی بلیت یک‌طرفه
- She bought a single for the ferry to the island.
- او یک بلیت یک‌طرفه برای کشتی به جزیره خرید.
- I only need a single for the train ride to the city.
- من بلیت یک‌طرفه برای سفر با قطار به شهر نیاز دارم.
adjective
گیاه‌شناسی تک‌ردیف (در گل‌ها)
- a single rose
- گل سرخ تک‌ردیف
- a single red rose
- گل رز قرمز تک‌ردیف
adjective
صریح، صادق، درست‌کار
- The reporter prided himself on his single and unbiased reporting style.
- گزارشگر به سبک گزارشگری صادق و بی‌طرفانه‌ی خود افتخار می‌کرد.
- I trust her advice because she always gives me single and truthful feedback.
- من به توصیه‌های او اعتماد دارم زیرا او همیشه به من بازخورد صریح و صادقانه می‌دهد.
adjective
کامل، صددرصد، تمام، تمام‌وکمال، دربست، بی‌کم‌وکاست، تقسیم‌نشده، یکپارچه، متحد
- She wore a beautiful single strand of pearls around her neck.
- او یک زنجیر مروارید زیبای یکپارچه به دور گردنش می‌انداخت.
- It was a long and single road that stretched out before us.
- این یک جاده طولانی و تقسیم‌نشده بود که پیش روی ما بود.
verb - transitive
جدا کردن، برگزیدن، انتخاب کردن، سوا کردن
- A special trait singles him out from the rest.
- ویژگی خاصی او را از دیگران جدا می‌کند.
- He singled Ali out as his successor.
- او علی را به عنوان جانشین خود برگزید.
- he singled out a fat sheep
- یک گوسفند چاق سوا کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد single

  1. adjective alone, distinct
    Synonyms: distinguished, especial, exceptional, exclusive, individual, indivisible, isolated, lone, loner, not general, not public, odd, one, only, original, particular, peerless, personal, private, rare, restricted, secluded, separate, separated, simple, singled-out, singular, sole, solitary, special, specific, strange, unalloyed, unblended, uncommon, uncompounded, undivided, unique, unitary, unmixed, unrivaled, unshared, unusual, without equal
    Antonyms: combined, double, mixed, together, united
  2. adjective not married
    Synonyms: bachelor, companionless, divorced, eligible, free, living alone, loner, separated, sole, solo, spouseless, unattached, unfettered, unmarried, unwed
    Antonyms: married, together, united, wed, wedded

Collocations

لغات هم‌خانواده single

ارجاع به لغت single

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «single» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/single

لغات نزدیک single

پیشنهاد بهبود معانی