امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sire

saɪr saɪə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
اعلیحضرتا، حضرتا، پدر، نیا، پس انداختن، پدری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He sired seven children.
- هفت بچه پس انداخت.
- He sired one more play.
- او نمایش‌نامه‌ی دیگری نوشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sire

  1. noun A male parent
    Synonyms: father, begetter, procreator, parent, forefather, creator, dad, alarm, daddy, ancestor, beget, p.a., papa, breed, generator, pappy, pop, lord, old man, pater, spawn, title
  2. verb To be the biological father of
    Synonyms: beget, get, father, breed, engender, procreate, mother, generate, bring forth
  3. verb To cause to come into existence
    Synonyms: make, beget, breed, create, engender, father, hatch, originate, parent, procreate, produce, spawn

ارجاع به لغت sire

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sire» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sire

لغات نزدیک sire

پیشنهاد بهبود معانی