امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slump

slʌmp slʌmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    slumped
  • شکل سوم:

    slumped
  • سوم‌شخص مفرد:

    slumps
  • وجه وصفی حال:

    slumping
  • شکل جمع:

    slumps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
زمین باتلاقی، کاهش فعالیت، رکود، دوره رخوت، افت، ریزش، یکباره پایین آمدن یا افتادن، یکباره فروریختن، سقوط کردن، خمیده شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The ice broke and Ali slumped into the pool.
- یخ شکست و علی افتاد توی حوض.
- he slumped onto the floor and died!
- تلپی افتاد روی کف اتاق و مرد!
- Our sales have slumped badly.
- فروش ما بدجوری افت کرده است.
- a worldwide slump in the sale of computers
- کاهش فروش کامپیوتر در سرتاسر جهان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slump

  1. noun decline, failure
    Synonyms: bad period, bad times, blight, blue devils, blue funk, bottom, bust, collapse, crash, depreciation, depression, descent, dip, downer, downslide, downswing, downtrend, downturn, drop, dumps, fall, falling-off, funk, hard times, letdown, low, rainy days, recession, reverse, rut, sag, slide, slip, stagnation, the skids, trough
    Antonyms: blessing, boon, increase, success
  2. verb decline, sink
    Synonyms: bend, blight, cave in, collapse, crash, decay, deteriorate, droop, drop, fall, fall off, go down, go downhill, go to ruin, hunch, keel over, loll, pitch, plummet, plunge, reach new low, sag, slide, slip, slouch, topple, tumble
    Antonyms: ascend, increase, rise

ارجاع به لغت slump

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slump

لغات نزدیک slump

پیشنهاد بهبود معانی