امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Smudge

smʌdʒ smʌdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    smudged
  • شکل سوم:

    smudged
  • سوم‌شخص مفرد:

    smudges
  • وجه وصفی حال:

    smudging
  • شکل جمع:

    smudges

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adverb
لک، لکه، ایجاد دود برای دفع حشرات، لک کردن، سیاه شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun verb - transitive adverb
لکه، لک، لک کردن
- the smudged faces of the coal miners
- چهره‌های چرکین کارگران معدن زغال‌سنگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد smudge

  1. noun dirt smear
    Synonyms: blemish, blot, blur, macule, smut, smutch, soiled spot, spot
    Antonyms: cleanliness
  2. verb smear, dirty
    Synonyms: begrime, blacken, blotch, blur, daub, defile, foul, grime, mark, plaster, slop, smirch, soil, spatter, sully, taint, tarnish
    Antonyms: clean

ارجاع به لغت smudge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «smudge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/smudge

لغات نزدیک smudge

پیشنهاد بهبود معانی