امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Soy

ˌsɔɪ soɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun C1
سبوس یا چاشنی چینی یا ژاپنی مرکب از لوبیای جوشانده و شیر و غیره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد soy

  1. noun The most highly proteinaceous vegetable known; the fruit of the soybean plant is used in a variety of foods and as fodder (especially as a replacement for animal protein)
    Synonyms: soybean, soya, soya-bean
  2. noun Erect bushy hairy annual herb having trifoliate leaves and purple to pink flowers; extensively cultivated for food and forage and soil improvement but especially for its nutritious oil-rich seeds; native to Asia
    Synonyms: soya, soybean, soya-bean, soybean plant, soja, soja bean, glycine-max
  3. noun Thin sauce made of fermented soy beans
    Synonyms: soy-sauce

ارجاع به لغت soy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «soy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/soy

لغات نزدیک soy

پیشنهاد بهبود معانی