امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spangle

ˈspæŋɡl ˈspæŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spangled
  • شکل سوم:

    spangled
  • سوم‌شخص مفرد:

    spangles
  • وجه وصفی حال:

    spangling
  • شکل جمع:

    spangles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
پولک و سنگ‌های بدلی زینت لباس، منجوق، هرچیز زرق و برق‌دار، درخشش، با پولک مزین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The bride's dress was adorned with red and yellow spangles.
- لباس عروس با پولک‌های سرخ و زرد تزیین شده بود.
- our star-spangled banner
- پرچم مزین ستاره‌ی ما
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spangle

  1. noun A small sparkling decoration
    Synonyms: sequin, glitter, diamante
  2. verb To emit light suddenly in rays or sparks
    Synonyms: coruscate, flash, gleam, glimmer, glisten, glitter, shimmer, sparkle, twinkle, glance, adorn, glint, decorate, bespangle, glister, scintillate, ornament, sequin, wink, sprinkle, star, trim

ارجاع به لغت spangle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spangle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spangle

لغات نزدیک spangle

پیشنهاد بهبود معانی