امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sparkle

ˈspɑːrkl ˈspɑːkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sparkled
  • شکل سوم:

    sparkled
  • سوم‌شخص مفرد:

    sparkles
  • وجه وصفی حال:

    sparkling
  • شکل جمع:

    sparkles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
تلألو داشتن، جرقه زدن، چشمک زدن، برق، تلألو، جرقه، درخشش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The kitchen is sparkling clean.
- آشپزخانه از تمیزی برق می‌زند.
- Dewdrops sparkle in the morning sun.
- قطرات شبنم در زیر آفتاب بامدادی می‌درخشد.
- Diamonds sparkle.
- الماس برق می‌زند.
- She really sparkled at the wedding.
- او در عروسی واقعاً جلوه کرد.
- Daee Reza's sparkling intelligence
- هوش سرشار دایی رضا
- sparkling wine
- شراب گازدار
- the sparkles of firecrackers
- اخگرهای ترقه
- the sparkle of her black eyes
- درخشش چشمان سیاه او
- a show that lacked sparkle
- نمایشی که حرارت نداشت
- the sparkle of Cleopatra's beauty
- جلوه‌ی زیبای کلئوپاترا
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sparkle

  1. noun glitter, shine
    Synonyms: animation, brilliance, coruscation, dash, dazzle, élan, flash, flicker, gaiety, gleam, glimmer, glint, glitz, glow, life, panache, radiance, scintillation, shimmer, show, spark, spirit, twinkle, vim, vitality, vivacity, zap, zip
    Antonyms: dullness
  2. verb glitter, shine
    Synonyms: beam, bubble, coruscate, dance, effervesce, fizz, fizzle, flash, flicker, gleam, glimmer, glint, glisten, glow, scintillate, shimmer, spark, twinkle, wink
    Antonyms: darken, dull

ارجاع به لغت sparkle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sparkle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sparkle

لغات نزدیک sparkle

پیشنهاد بهبود معانی