معنی specific به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

spəˈsɪfɪk spəˈsɪfɪk

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more specific
صفت عالی:
most specific

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ویژه، مخصوص، معین، به‌ خصوص، خاص، اخص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- He offered no specific plans.

- نقشه‌ی مشخصی ارائه نکرد.

- specific traits

- ویژگی‌های خاص

- groups of specific rank

- گروه‌های طبقه‌بندی‌شده از نظر گونه

- a specific remedy

- درمان ویژه

- specific gravity

- چگالی (یا گرانی) ویژه

- Quinine is a specific for malaria.

- کنین داروی ویژه‌ی (درمان) مالاریا است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

noun countable

خاص، معین، مشخص

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد specific

adjective particular, distinguishing

Synonyms:

special definite distinct explicit precise individual unambiguous unique categorical characteristic exact limited reserved restricted set sole specialized different downright especial peculiar outright unequivocal clear-cut straight-out clean-cut flat out on target right on bull’s eye dead on cut fine drawn fine hit nail on head

Antonyms:

general vague indefinite uncertain

لغات هم‌خانواده specific

noun
specifics

adjective
specific

adverb
specifically

ارجاع به لغت specific

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «specific» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/specific

لغات نزدیک specific

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!