امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Specified

ˈspɛsəˌfaɪd ˈspɛsɪˌfaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    specifies
  • وجه وصفی حال:

    specifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
معین، مشخص، تعیین‌شده، مشخص‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The specified time for the meeting is 3:00 PM.
- زمان تعیین‌شده‌ برای جلسه 3:00 بعدازظهر است.
- the specified instructions
- دستورالعمل‌های مشخص‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد specified

  1. verb Select something or someone for a specific purpose
    Synonyms: particularized, assigned, stipulated, specialized, detailed
    Antonyms: generalized
  2. adjective Chosen
    Synonyms: itemized
  3. verb Determine the essential quality of
    Synonyms: named, stipulated, particularized, designated, defined, delimitated, told, blueprinted, stated, requested, mentioned, delimited, listed, itemized, individualized, destined, established, enumerated, cited, determined, instanced, delineated, detailed, described, assigned, intended
  4. verb Define clearly
    Synonyms: indicated, narrowed, shown, conditioned, marked, qualified, designated, denoted, stipulated
  5. verb Decide upon or fix definitely
    Synonyms: limited, fixed, defined, determined, set
    Antonyms: generalized
  6. adjective Clearly and explicitly stated
    Antonyms: unspecified

ارجاع به لغت specified

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «specified» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/specified

لغات نزدیک specified

پیشنهاد بهبود معانی