امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spend

spend spend
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spent
  • شکل سوم:

    spent
  • سوم‌شخص مفرد:

    spends

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive A2
صرف کردن، پرداخت کردن، خرج کردن، تحلیل رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- His patience was spent.
- صبرش تمام شد.
- Gradually his energy was spent.
- کم‌کم رمق او تحلیل رفت.
- He spent himself in the service of humanity.
- خودش را وقف خدمت به بشریت کرد.
- He spent all of his money.
- همه‌ی پولش را خرج کرد.
- How much did you spend?
- چقدر خرج کردی؟
- Zarry spends more than she earns.
- زری بیش از درآمدش خرج می‌کند.
- I have spent five years on this book.
- پنج سال صرف نوشتن این کتاب کرده‌ام.
- Hossein spends his summers in Ghamsar.
- حسین تابستان‌های خود را در قمصر می‌گذراند.
- to spend an evening with friends
- شبی را با دوستان سپری کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
تمام شدن، صرف شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spend

  1. verb give, pay out
    Synonyms: absorb, allocate, ante up, apply, bestow, blow, cast away, come across, come through, concentrate, confer, consume, contribute, cough up, defray, deplete, disburse, dispense, dissipate, donate, drain, drop, employ, empty, evote, exhaust, expend, foot the bill, fritter, give, hand out, invest, lavish, lay out, liquidate, misspend, outlay, pay down, pay up, put in, run through, settle, shell out, spring for, squander, throw away, use, use up, waste
    Antonyms: earn, get, receive
  2. verb use time; occupy
    Synonyms: consume, devote, drift, employ, fill, fool around, fritter, go, idle, kill, laze, let pass, misuse, pass, put in, squander, waste, while away
    Antonyms: be lazy

ارجاع به لغت spend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spend

لغات نزدیک spend

پیشنهاد بهبود معانی