امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spindle

ˈspɪndl ˈspɪndl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    spindles

معنی‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
دوک، دوک نخ‌ریسی، هرچیزی شبیه دوک، دسته کوک ساعت، رقاصک ساعت، به شکل دوک درآمدن، دراز و باریک شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun countable
دوک نخ‌ریسی، دوک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spindle

  1. noun Any holding device consisting of a rigid, sharp-pointed object
    Synonyms: axis, axle, shaft, pivot, mandrel, stem, rod, baluster, spike, pin, rachis, mandril, stalk, arbor

ارجاع به لغت spindle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spindle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spindle

لغات نزدیک spindle

پیشنهاد بهبود معانی