امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stack

stæk stæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stacked
  • شکل سوم:

    stacked
  • سوم‌شخص مفرد:

    stacks
  • وجه وصفی حال:

    stacking
  • شکل جمع:

    stacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
توده، کومه، خرمن، دودکش، دسته، بسته، پشته، مقدار زیاد، قفسه کتابخانه، توده کردن، کومه کردن، انباشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun verb - transitive
پشته، پشته کردن
- a stack of dry wood
- یک پشته چوب خشک
- haystack
- کپه‌ی کاه
- a stack of old letters
- توده‌ای از نامه‌های قدیمی
- a stack of books
- کتاب‌های روی‌هم‌چیده
- a stack of dishes
- بشقاب‌های روی‌هم‌چیده
- a stack of money
- کوهی از پول
- I have a stack of work to do.
- یک عالمه کار دارم.
- They stacked the boxes on each other.
- جعبه‌ها را روی هم چیدند.
- They had stacked the files in one corner of the room.
- پرونده‌ها را در گوشه‌ای از اتاق انباشته کرده بودند.
- He stacks his cards and nobody notices it.
- او ورق جور می‌کند و کسی هم متوجه نمی‌شود.
- They stacked juries.
- آنان هیئت‌های منصفه را از میان هواداران خود انتخاب می‌کردند.
- How does he stack up against the competition?
- در مقایسه با رقبای خود چطور است؟
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stack

  1. noun pile
    Synonyms: assemblage, bank, bundle, cock, drift, heap, hill, hoard, load, mass, mound, mountain, pack, pyramid, sheaf
  2. verb pile up
    Synonyms: accumulate, amass, bank up, cock, drift, heap, hill, load, mound, pile, rick, stockpile
    Antonyms: unstack

Phrasal verbs

  • stack up

    روی‌ هم انباشتن، جمع کردن، گرد آوردن

    مقایسه کردن

Idioms

  • stack the cards (or deck)

    1- ورق جور کردن (به‌طور تقلب‌آمیز) 2- قرار و مدار سری گذاشتن، گاوبندی کردن

ارجاع به لغت stack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stack

لغات نزدیک stack

پیشنهاد بهبود معانی