امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Standstill

ˈstændˌstɪl ˈstændˌstɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
ایست، وقفه، تعطیل، بدون حرکت، ثابت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to come to a standstill
- ایستش کردن، متوقف شدن
- to bring to a standstill
- باز ایستاندن، متوقف کردن، خواباندن
- Negotiations are at a standstill for the time being.
- مذاکرات فعلاً متوقف شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد standstill

  1. noun stop
    Synonyms: arrest, cessation, check, checkmate, corner, dead end, deadlock, dead stop, delay, gridlock, halt, hole, impasse, inaction, pause, stalemate, standoff, wait
    Antonyms: advance, progress

ارجاع به لغت standstill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «standstill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/standstill

لغات نزدیک standstill

پیشنهاد بهبود معانی