امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Starch

stɑːrtʃ stɑːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    starched
  • شکل سوم:

    starched
  • سوم‌شخص مفرد:

    starches
  • وجه وصفی حال:

    starching
  • شکل جمع:

    starches

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
نشاسته، آهار، آهار زدن، تشریفات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a starched shirt
- پیراهن آهاردار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد starch

  1. noun A laundering agent
    Synonyms: stiffening, sizing, laundry starch, cornstarch, arrowroot starch, spray starch
  2. noun A complex carbohydrate
    Synonyms: carbohydrate, glycogen, polysaccharide
  3. noun Vigor
    Synonyms: vigor, vitality, energy, dash, punch, backbone, verve, drive, amylum, formality, vigorousness, gumption, vim, mettle, push, stamina, stiffen, stiffness, snap, strength
  4. noun A stiff bearing
    Synonyms: stiffness, formality, ceremony, decorum
  5. verb To make stiff or stiffer
    Synonyms: stiffen, dip in starch, add starch, make stiff

ارجاع به لغت starch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «starch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/starch

لغات نزدیک starch

پیشنهاد بهبود معانی