امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Starter

ˈstɑːrtər ˈstɑːtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
شروع‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- one of the starters of the industrial revolution
- یکی از پیشتازان انقلاب صنعتی
- a calf starter
- ماده‌ای که باعث رشد گوساله می‌شود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد starter

  1. noun A hand tool consisting of a rotating shaft with parallel handle
    Synonyms: innovator, initiator, beginner, opener, master, originator, pioneer, father of, crank, newcomer, inventor, moving-spirit, fledgling, leading spirit, fledgeling, spark-plug, neophyte, freshman, newbie, entrant
    Antonyms: follower, adherent, successor
  2. noun Food or drink to stimulate the appetite (usually served before a meal or as the first course)
    Synonyms: appetizer, appetiser
  3. noun The official who signals the beginning of a race or competition
    Synonyms: dispatcher
  4. noun An electric motor for starting an engine
    Synonyms: starter-motor, starting motor

Idioms

  • for starters

    (عامیانه) اولاً، قبل از هرچیز، برای مقدمه

لغات هم‌خانواده starter

ارجاع به لغت starter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «starter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/starter

لغات نزدیک starter

پیشنهاد بهبود معانی