امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stingy

ˈstɪndʒi ˈstɪndʒi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    stingier
  • صفت عالی:

    stingiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خسیس، کنس، تنگ چشم، ناخن خشک، گران کیسه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He's really stingy and never buys anyone a drink when we go out.
- او واقعاً خسیس است و وقتی بیرون می‌رویم، هیچ‌وقت برای کسی نوشیدنی نمی‌خرد.
- the English accuse the Scottish of being stingy.
- انگلیسی‌ها اسکاتلندی‌ها را خسیس می‌دانند.
adjective
کم، نابسنده، ناکافی، ناچیز
- a stingy portion of food
- سهم ناچیزی از خوراک
adjective
نیش زن، گزنده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stingy

  1. adjective penny-pinching, averse to spending money
    Synonyms: acquisitive, avaricious, chary, cheap, chintzy, churlish, close, close-fisted, costive, covetous, curmudgeonly, economical, extortionate, frugal, grasping, greedy, grudging, ignoble, illiberal, ironfisted, mean, miserly, narrow, near, parsimonious, pennywise, penurious, petty, pinchpenny, rapacious, saving, scrimping, scurvy, selfish, skimping, sordid, sparing, thrifty, tightfisted, uncharitable, ungenerous, ungiving
    Antonyms: generous, spendthrift, wasteful

ارجاع به لغت stingy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stingy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stingy

لغات نزدیک stingy

پیشنهاد بهبود معانی