امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stool

stuːl stuːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stooled
  • شکل سوم:

    stooled
  • سوم‌شخص مفرد:

    stools
  • وجه وصفی حال:

    stooling
  • شکل جمع:

    stools

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive countable B2
چارپایه، عسلی، کرسی، صندلی مستراح فرنگی، مدفوع، پیخال، سکوب، ادرار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- stool sample
- نمونه‌ی مدفوع
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stool

  1. noun A plumbing fixture for defecation and urination
    Synonyms: seat, footstool, footrest, toilet, fecal-matter, ottoman, faecal-matter, can, feces, hassock, commode, crapper, faeces, pot, bm, potty, ordure, throne, dejection
  2. verb Grow shoots in the form of stools or tillers
    Synonyms: tiller
  3. verb Have a bowel movement
    Synonyms: defecate, shit, take-a-shit, take-a-crap, ca-ca, crap, make
  4. verb To give incriminating information about others, especially to the authorities
    Synonyms: inform, talk, tattle, tip, fink, rat, sing, snitch, squeal

ارجاع به لغت stool

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stool» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stool

لغات نزدیک stool

پیشنهاد بهبود معانی