امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Straddle

ˈstrædl ˈstrædl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    straddled
  • شکل سوم:

    straddled
  • سوم‌شخص مفرد:

    straddles
  • وجه وصفی حال:

    straddling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
گشاد نشستن، گشاد ایستادن، گشاد‌گشاد راه رفتن، سوار شدن، میان دو پا قراردادن، گشاد‌نشینی، گشاد‌بازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to straddle a motorcycle
- سوار موتور سیکلت شدن
- to straddle a horse
- بر اسب نشستن
- to straddle a fence
- پاها را در طرفین نرده قرار دادن
- Parviz slept straddling in bed.
- پرویز با لنگ‌های باز در بستر خوابیده بود.
- to straddle a political issue
- در یک موضوع سیاسی جهت‌گیری نکردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد straddle

  1. verb To sit or stand with a leg on each side of
    Synonyms: bestride, stride
  2. verb To sit or lie with the limbs spread out awkwardly
    Synonyms: bestride, mount, sprawl, drape, ride, loll, hedge, range, noncommittal, bestraddle, spread-eagle, stride
  3. noun The act of sitting or standing astride
    Synonyms: span

ارجاع به لغت straddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «straddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/straddle

لغات نزدیک straddle

پیشنهاد بهبود معانی