امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Subdued

səbˈduːd səbˈdjuːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    subdues
  • وجه وصفی حال:

    subduing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
آرام، ملایم، موقر، متین، ساکت، کم‌حرف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- subdued lighting
- نور ملایم
- He seemed a bit subdued at lunch - is he all right?
- موقع ناهار ساکت بود. حالش خوبه؟
adjective
اقتصاد کساد، راکد، ثابت
- The housing market is fairly subdued.
- بازار ملک تقریبا راکد است.
- Inflation remained subdued in September.
- تورم در ماه سپتامبر ثابت ماند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subdued

  1. adjective quiet, controlled
    Synonyms: chastened, crestfallen, dejected, dim, domestic, domesticated, downcast, down in the mouth, grave, hushed, inobtrusive, low-key, mellow, moderated, muted, neutral, out of spirits, repentant, repressed, restrained, sad, serious, shaded, sober, soft, softened, solemn, submissive, subtle, tasteful, tempered, toned down, unobtrusive
    Antonyms: aroused, boisterous, communicative, excited, roused, talkative, uncontrolled

ارجاع به لغت subdued

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subdued» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/subdued

لغات نزدیک subdued

پیشنهاد بهبود معانی