معنی sublime به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

səˈblaɪm səˈblaɪm

آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

گذشته‌ی ساده:
sublimed
شکل سوم:
sublimed
سوم‌شخص مفرد:
sublimes
وجه وصفی حال:
subliming

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

برین، والا، رفیع، بلند پایه، عرشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- the sublime style of Milton's poetry

- سبک والای شعر میلتون

- a sublime Islamic leader

- یک رهبر اسلامی ارجمند

- in a sublime spirit of sacrifice

- با یک روح فداکاری عالی

- He gradually turned into a sublime husband.

- کم‌کم شوهر جالب‌توجهی شد.

- selfishness sublimed into care for public welfare

- خودخواهی که به علاقه نسبت به رفاه همگانی تبدیل شده است

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sublime

adjective great, magnificent

Synonyms: abstract, august, divine, dynamite, elevated, eminent, exalted, glorious, gorgeous, grand, heavenly, high, holy, ideal, imposing, lofty, majestic, noble, outrageous, proud, resplendent, sacred, spiritual, splendiferous, splendorous, stately, super, superb, the most, too much, transcendent, transcendental

Antonyms: lowly, poor, secondary, second-rate

ارجاع به لغت sublime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «sublime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sublime

لغات نزدیک sublime

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی