امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Substantiation

    səbˌstænt͡ʃiˈeɪʃn̩ səbˌstænʃɪˈeɪʃn̩
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    noun
    تحقق، اثبات، تجسم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد substantiation

    1. noun that which confirms
      Synonyms:
      proof evidence confirmation testimony demonstration verification validation authentication corroboration attestation testimonial warrant
    1. noun a physical entity typifying an abstraction
      Synonyms:
      type embodiment manifestation personification incarnation proof confirmation validation verification check materialization objectification approval externalization exteriorization vindication personalization prosopopeia

    لغات هم‌خانواده substantiation

    ارجاع به لغت substantiation

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «substantiation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/substantiation

    لغات نزدیک substantiation

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی