معنی substrate به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈsəbˌstret ˈsʌbstreɪt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

زیست‌شناسی رشدمایه (هر ماده‌ای که نیاز غذایی و بستر زیست ریزاندامگان‌ها را فراهم کند)

لغات زیست شناسی در انگلیسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- In laboratory experiments, petri dishes are used as a substrate for cultivating bacteria and fungi.

- در آزمایشات آزمایشگاهی، از ظروف پتری به عنوان رشدمایه‌ای برای کشت باکتری‌ها و قارچ‌ها استفاده می‌شود.

- The bacteria in the soil depend on organic matter as their substrate for growth and reproduction.

- باکتری‌های موجود در خاک به مواد آلی به عنوان رشدمایه‌ی خود برای رشد و تولید مثل وابسته هستند.

noun countable

شیمی پیش‌ماده، سوبسترا، بستر

لیست لغات شیمی در انگلیسی

- The enzyme needs a specific substrate to catalyze the chemical reaction.

- آنزیم برای کاتالیز کردن واکنش شیمیایی به پیش‌ماده‌ی خاصی نیاز دارد.

- The chemist carefully measured the amount of substrate needed for the experiment.

- شیمی‌دان مقدار سوبسترای مورد نیاز برای آزمایش را به‌دقت اندازه‌گیری کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد substrate

noun Any stratum or layer lying underneath another

Synonyms: substratum
noun An indigenous language that contributes features to the language of an invading people who impose their language on the indigenous population

Synonyms: substratum

ارجاع به لغت substrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «substrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/substrate

لغات نزدیک substrate

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند