ترجمه و بهبود متون فارسی و انگلیسی با استفاده از هوش مصنوعی (AI)

Swallow

ˈswɑːloʊ ˈswɒləʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    swallowed
  • شکل سوم:

    swallowed
  • سوم شخص مفرد:

    swallows
  • وجه وصفی حال:

    swallowing
  • شکل جمع:

    swallows

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive adverb B2
    پرستو، چلچله، مری، عمل بلع، قورت دادن، فرو بردن،بلعیدن
    • - Chew the food well and then swallow.
    • - خوراک را خوب بجو و سپس فرو بده.
    • - He swallowed his lunch and rushed out.
    • - نهارش را بلعید و با شتاب رفت.
    • - We admired the view before the night swallowed it.
    • - ما آن منظره را پیش از آنکه شب آن را در کام خود فرو‌برد، تحسین کردیم.
    • - She wished the earth would open and swallow her enemies.
    • - آرزو می‌کرد که زمین دهان باز کند و دشمنان او را فروبکشد.
    • - He swallowed books like drinking water.
    • - مثل آب خوردن کتاب‌ها را جذب می‌کرد.
    • - Her head could not swallow that problem.
    • - مغز او قادر به درک آن مسئله نبود.
    • - They could not swallow the idea of being ruled by a young woman.
    • - آنان نمی‌توانستند این فکر را بپذیرند که زن جوانی بر آن‌ها حکومت کند.
    • - They swallowed his words as gospel truth.
    • - حرف‌های او را چون وحی منزل قبول می‌کردند.
    • - I could not swallow this injustice.
    • - این بی‌عدالتی را نمی‌توانستم تحمل کنم.
    • - They forced Gallileo to swallow his claims.
    • - گالیله را مجبور کردند که ادعاهای خود را پس بگیرد.
    • - You must either swallow your words or die.
    • - یا باید حرف‌های خود را انکار کنی یا بمیری.
    • - to swallow a smile
    • - لبخندی را سرکوب کردن
    • - He decided to swallow his pride and ask his sister for help.
    • - تصمیم گرفت غرور را کنار بگذارد و از خواهرش کمک بخواهد.
    • - He swallowed his anger.
    • - خشم خود را فرو داد.
    • - He ate the figs in one swallow.
    • - در یک حرکت انجیرها را بلعید.
    • - He took a swallow of the bitter drug.
    • - یک قلپ از داروی تلخ را نوشید.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد swallow

  1. verb consume
    Synonyms: absorb, belt, bolt, chugalug, devour, dispatch, dispose, down, drink, drop, eat, gobble, gulp, imbibe, ingest, ingurgitate, inhale, put away, quaff, sip, slurp, swig, swill, take, toss, wash down, wolf
    Antonyms: expel, regurgitate, spit out
  2. verb believe without much thought
    Synonyms: accept, be naive, buy, fall for
    Antonyms: disbelieve, doubt

Idioms

  • a bitter pill to swallow

    داروی تلخی که باید فرو داده شود، کار ناخوشایند ولی لازم، جام زهر

  • swallow the bait

    گول خوردن، باور کردن، ملعبه شدن

ارجاع به لغت swallow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swallow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swallow

لغات نزدیک swallow

پیشنهاد بهبود معانی