امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Swill

swɪl swɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    swilled
  • شکل سوم:

    swilled
  • سوم‌شخص مفرد:

    swills
  • وجه وصفی حال:

    swilling
  • شکل جمع:

    swills

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
سرکشیدن، زود خوردن، خیس کردن، اشغال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The men were laughing and swilling beer.
- مردان می‌خندیدند و آبجو سر می‌کشیدند.
- She drank her coffee and swilled out the cup.
- قهوه‌ی خود را خورد و فنجان را آب کشید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swill

  1. verb To swallow (food or drink) greedily or rapidly in large amounts
    Synonyms: bolt, down, englut, engorge, gobble, gulp, guzzle, ingurgitate, wolf
  2. noun Wet feed (especially for pigs) consisting of mostly kitchen waste mixed with water or skimmed or sour milk
    Synonyms: slops, pigswill, garbage, slop, waste, pigwash
  3. verb Drink large quantities of (liquid, especially alcoholic drink)
    Synonyms: gulp-down, drink-up, slop, swill-down, pour down one's gullet
  4. noun An act of drinking or the amount swallowed
    Synonyms: drink, draft, potation, draff, drench, pull, fill, quaff, flood, garbage, sip, guzzle, sup, hogwash, mash, swig, raft, rinse, belt, slop, swash, swillings, wash

ارجاع به لغت swill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swill

لغات نزدیک swill

پیشنهاد بهبود معانی