امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tack

tæk tæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tacked
  • شکل سوم:

    tacked
  • سوم‌شخص مفرد:

    tacks
  • وجه وصفی حال:

    tacking
  • شکل جمع:

    tacks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
میخ سرپهن کوچک، پونز، رویه، مشی، خوراک، میخ زدن، پونز زدن، ضمیمه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a carpet tack
- میخ سرپهن برای کوبیدن موکت
- the tack of a paint
- چسبندگی رنگ
- tape with good tack
- نوار دارای چسبندگی زیاد
- to go off on the wrong tack
- خط مشی غلط اتخاذ کردن
- to try a new tack
- رویه‌ی جدیدی را آزمودن
- Don't change the tack of your questions.
- روال پرسش‌های خود را عوض نکن.
- hard tack
- نان خشک
- a starboard tack
- چرخش به سمت راست (کشتی)
- We made two tacks in rounding the island.
- برای دور زدن جزیره دو بار تغییر مسیر دادیم.
- to tack a notice on a bulletin board
- اعلانی را به تابلوی اعلانات پونز کردن
- He is tacking down the stairway carpet.
- او دارد فرش پلکان را میخکوب می‌کند.
- to tack a ribbon onto a hat
- به کلاه روبان زدن
- to tack an amendment onto a bill
- اصلاحیه‌ای را بر لایحه افزودن
- He could even tack big ships in heavy weather.
- او می‌توانست حتی کشتی‌های بزرگ را هم در هوای بد مخالف جهت باد بچرخاند.
- They tacked temporarily in their aggressive designs.
- آنان موقت نقشه‌های تهاجم‌گرایانه‌ی خود را عوض کردند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tack

  1. noun course of movement
    Synonyms: aim, alteration, approach, bearing, bend, deflection, deviation, digression, direction, double, echelon, heading, line, method, oblique course, path, plan, point of sail, procedure, set, shift, siding, sidling, sweep, swerve, switch, tactic, tangent, turn, variation, way, yaw, zigzag
  2. noun short pin for attaching
    Synonyms: brad, nail, point, pushpin, staple, thumbtack
  3. verb attach
    Synonyms: add, affix, annex, append, baste, fasten, fix, hem, mount, nail, paste, pin, sew, staple, stitch, tag, tie
    Antonyms: detach, separate, unfasten, untack

ارجاع به لغت tack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tack

لغات نزدیک tack

پیشنهاد بهبود معانی