گذشتهی ساده:
tannedشکل سوم:
tannedسومشخص مفرد:
tansوجه وصفی حال:
tanningشکل جمع:
tansصفت تفضیلی:
tannerصفت عالی:
tannestتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
حسابی کتک زدن، پوست کسی را دباغی کردن (یا کندن)، دمار از روزگار کسی در آوردن، جیزال کسی را کشیدن، پدر کسی رادرآوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tan» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tan