امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tangle

ˈtæŋɡl ˈtæŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tangled
  • شکل سوم:

    tangled
  • سوم‌شخص مفرد:

    tangles
  • وجه وصفی حال:

    tangling
  • شکل جمع:

    tangles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
درهم‌وبرهم کردن، درهم پیچیدن، گرفتار کردن، گیرافتادن، درهم گیر انداختن، گوریده کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- to comb the tangles out of one's hair
- با شانه گره‌خوردگی گیسوی خود را برطرف کردن
- This sheep's wool is full of tangles.
- پشم این گوسفند پر از گوریدگی است.
- We were lost in a tangle of narrow streets.
- در پیچاپیچ خیابان‌های تنگ راه خود را گم کردیم.
- The country's trade is hurt by the tangle of regulations.
- درهم و برهمی مقررات به بازرگانی کشور صدمه می‌زند.
- She is responsible for the tangle with the neighbors.
- او مسئول درگیری با همسایه‌ها است.
- a new political tangle
- یک درگیری سیاسی تازه
- tangled hair
- گیسوی گوریده
- the tangled branches of this forest's trees
- شاخ‌و‌برگ درهم گیرافتاده‌ی درختان این جنگل
- the company's tangled affairs
- اوضاع مغشوش شرکت
- We were tangled in a web of needless laws.
- در شبکه‌ای از قوانین غیر‌ضروری گیر افتاده بودیم.
- Enemy planes didn't dare to tangle with our fleet.
- هواپیماهای دشمن جرئت درگیر شدن با ناوگان ما را نداشتند.
- don't tangle with his lawyer!
- با وکیل او در نیفت!
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tangle

  1. noun knot, confusion
    Synonyms: coil, complication, entanglement, jam, jungle, labyrinth, mass, mat, maze, mesh, mess, mix-up, morass, muddle, rummage, skein, snag, snarl, twist, web
    Antonyms: line, order, peace
  2. verb knot, complicate
    Synonyms: catch, coil, confuse, derange, discompose, disorganize, drag into, embroil, enmesh, ensnare, entangle, entrap, foul up, hamper, implicate, interlace, interlock, intertwist, interweave, involve, jam, kink, make a party to, mat, mesh, mess up, mix up, muck up, obstruct, perplex, ravel, snarl, tie up, trap, twist, unbalance, upset
    Antonyms: straighten, uncomplicate, untangle, untwist

Collocations

ارجاع به لغت tangle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tangle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tangle

لغات نزدیک tangle

پیشنهاد بهبود معانی