امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Temporary

    ˈtempəreri ˈtemprəri
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      temporaries

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B1
    موقت، موقتی، زودگذر، گذرا، آنی، غیردائمی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - The temporary employment opportunity was aligned with her skills.
    - فرصت استخدام موقت با مهارت‌های او هم‌سو بود.
    - His feelings of sadness were temporary, and he felt better after talking to Mahtab.
    - احساس ناراحتی او گذرا بود و بعداز صبحت با مهتاب حالش بهتر شد.
    - The power outage was temporary, lasting only a few minutes.
    - قطعی برق موقت بود و فقط چند دقیقه طول کشید.
    noun countable
    نیروی موقت، کارمند موقت، کارکن موقت، کارگر موقت
    - The company hired a temporary.
    - شرکت کارمند موقتی را استخدام کرد.
    - We need to find some temporaries to cover for employees on vacation.
    - ما باید چند نیروی موقت پیدا کنیم تا جای کارمندانی که در مرخصی هستند را پر کنند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد temporary

    1. adjective lasting only a short while
      Synonyms:
      brief short temporary passing fleeting momentary transient provisional impermanent unstable ephemeral fugitive interim substitute volatile limited makeshift stopgap pro tempore shifting alternate summary changeable supply Band-Aid overnight temp mortal acting ad hoc slapdash evanescent unfixed perishable ad interim fugacious provisory
      Antonyms:
      stable fixed durable lasting permanent enduring changeless continual perpetual abiding unchanging invariable persistent immutable steadfast set everlasting perennial unfading diurnal perdurable perduring imperishable long-lasting forever for keeps indestructible set in stone set in concrete forever and a day in for the long haul

    لغات هم‌خانواده temporary

    • adjective
      temporary

    ارجاع به لغت temporary

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «temporary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/temporary

    لغات نزدیک temporary

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی