امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tend

tend tend
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tended
  • شکل سوم:

    tended
  • سوم‌شخص مفرد:

    tends
  • وجه وصفی حال:

    tending

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B2
گراییدن، میل کردن، متمایل بودن، گرایش داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- You mind your own business and I'll tend to mine.
- تو سرت به کار خودت باشد و من هم به کارهای خودم می‌رسم (در کار من دخالت نکن).
- Modern designs tend to simplicity.
- طرح‌های جدید به‌ سادگی تمایل دارند.
- He tends towards extreme views.
- او نسبت به عقاید افراطی گرایش دارد.
- This road tends south.
- این جاده رو به جنوب است (به جنوب می‌رود).
- This motor tends to overheat.
- این موتور زود داغ می‌شود.
- This kind of attitude tends to defeat.
- اینگونه طرز برخورد به شکست خواهد انجامید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
نگهداری کردن، پرستاری کردن، مواظبت کردن
- to tend plants
- گیاه پرورش دادن
- to tend the sick
- از بیماران پرستاری کردن
- Who is tending the store in your absence?
- در نبود تو، چه کسی از مغازه مراقبت می‌کند؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tend

  1. verb be apt, likely
    Synonyms: aim, bear, be biased, be conducive, be disposed, be inclined, be in the habit of, be liable, bend, be predisposed, be prejudiced, conduce, contribute, dispose, drift, favor, go, gravitate, have an inclination, have a tendency, head, impel, incline, influence, lead, lean, look, make for, move, move toward, point, redound, result in, serve to, trend, turn, verge on
  2. verb care for
    Synonyms: accomplish, administer, attend, baby-sit, cater to, cherish, control, corral, cultivate, defend, direct, do, do for, feed, foster, guard, handle, keep, keep an eye on, keep tabs on, look after, maintain, manage, mind, minister to, nurse, nurture, oversee, perform, protect, ride herd on, safeguard, see after, see to, serve, shepherd, shield, sit, superintend, supervise, take care of, take under wing, wait on, watch, watch out for, watch over
    Antonyms: abandon, ignore, neglect

Phrasal verbs

  • tend on

    خدمت کردن، دست‌به‌سینه جلوی کسی ایستادن، تیمار کردن

ارجاع به لغت tend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tend

لغات نزدیک tend

پیشنهاد بهبود معانی