امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tennis

ˈtenɪs ˈtenɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A1
ورزش تنیس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- lawn tennis
- تنیس روی چمن
- I used to play tennis every weekend with my friends.
- من هر آخرهفته با دوستانم تنیس بازی می‌کردم.
noun uncountable
ورزش تنیس داخل سالن
- I enjoy watching tennis matches at the sports club.
- از تماشای مسابقات تنیس داخل سالن در باشگاه ورزشی لذت می‌برم.
- Tennis requires quick reflexes and precise hand-eye coordination.
- تنیس داخل سالن نیاز به واکنش‌های سریع و هماهنگی دقیق دست و چشم دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tennis

  1. noun A game played with rackets by two or four players who hit a ball back and forth over a net that divides the court
    Synonyms: lawn-tennis, table-tennis, court-tennis, platform tennis, tennis tournament, match-play, professional tennis, amateur tennis, net game, the tennis racket

Collocations

ارجاع به لغت tennis

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tennis» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tennis

لغات نزدیک tennis

پیشنهاد بهبود معانی