امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Third

θɜːrd θɜːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    thirds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb A2
سوم، سومی، سومین، یک سوم، یک قسمت از سه قسمت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the third year
- سال سوم
- the third of Mordad
- سوم مرداد
- She came in third in the swimming contests.
- در مسابقات شنا سوم شد.
- Iran's third largest city
- سومین شهر بزرگ ایران
- ...the third (one) came and took away the gold.
- ... سومی آمد و زر را زد و برد.
- two-thirds of the students
- دو‌سوم دانشجویان
- a third of the money
- یک‌سوم آن پول
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد third

  1. adjective Coming next after the second and just before the fourth in position
    Synonyms: tertiary, part, tertian, 3rd, after the second, next but one, triennial
  2. noun The fielding position of the player on a baseball team who is stationed near the third of the bases in the infield (counting counterclockwise from home plate)
    Synonyms: trimester, third-base, one-third, tierce
  3. noun The third from the lowest forward ratio gear in the gear box of a motor vehicle
    Synonyms: third-gear
  4. noun The base that must be touched third by a base runner in baseball
    Synonyms: third-base
  5. adverb In the third place
    Synonyms: thirdly

ارجاع به لغت third

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «third» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/third

لغات نزدیک third

پیشنهاد بهبود معانی