امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thresh

θreʃ θreʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    threshed
  • شکل سوم:

    threshed
  • سوم‌شخص مفرد:

    threshes
  • وجه وصفی حال:

    threshing

معنی

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
کوبیدن، از پوست درآوردن، خرمن‌کوبی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thresh

  1. verb To free grain or seed from hulls
    Synonyms: thrash, flail, beat, winnow, tread, separate, sift, garner, lam
  2. verb To hit heavily and repeatedly with violent blows
    Synonyms: assail, assault, baste, batter, beat, belabor, buffet, drub, hammer, pound, pummel, smash, thrash, lambaste, clobber
  3. verb To chastise
    Synonyms: flail, thrash, toss, trounce, whip, convulse, thresh about, hit, thrash-about, slash, jactitate

ارجاع به لغت thresh

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thresh» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thresh

لغات نزدیک thresh

پیشنهاد بهبود معانی