امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tinge

tɪndʒ tɪndʒ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
رنگ کم، رنگ جزئی، سایه رنگ، کمی رنگ زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Mina's dark hair has become tinged with gray.
- موی تیره‌ی مینا کمی خاکستری شده است.
- joy tinged with sorrow
- رنگ شادی آمیخته با غم
- Her skin had an unhealthy yellowish tinge.
- پوست او ته رنگ زرد و بیمار‌گونه‌ای داشت.
- There was a tinge of anger in her voice.
- اثر ضعیفی از خشم در صدای او وجود داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tinge

  1. noun color
    Synonyms: cast, colorant, coloration, coloring, dye, dyestuff, hue, nib, pigment, shade, stain, tincture, tint, tone, wash
    Antonyms: white
  2. noun hint
    Synonyms: bit, dash, drop, intimation, nib, pinch, shade, smack, smattering, soupçon, sprinkling, strain, streak, suggestion, tincture, touch, trace
    Antonyms: information
  3. verb color
    Synonyms: complexion, dye, imbue, impregnate, infiltrate, saturate, shade, stain, streak, suffuse, tincture, tint
    Antonyms: pale, whiten

ارجاع به لغت tinge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tinge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tinge

لغات نزدیک tinge

پیشنهاد بهبود معانی