امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Tough-minded

    tʌfˈmaɪndɪd tʌfˈmaɪndɪd
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    واقع‌بین، غیرعاطفی، غیراحساساتی (شخص)، واقع‌بینانه (تصمیم و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - The tough-minded CEO made decisions based on the company's long-term goals rather than short-term gains.
    - مدیرعامل واقع‌بین بر اساس اهداف بلندمدت شرکت تصمیم‌گیری می‌کرد نه بر اساس دستاوردهای کوتاه‌مدت.
    - In order to succeed in the business world, one must be tough-minded and able to separate personal feelings from professional decisions.
    - برای موفقیت در دنیای تجارت، فرد باید غیرعاطفی باشد و بتواند احساسات شخصی را از تصمیمات حرفه‌ای جدا کند.
    - With her tough-minded attitude, she was able to overcome many challenges and achieve her goals.
    - او با نگرش واقع‌بینانه‌اش توانست بر بسیاری از چالش‌ها غلبه کند و به اهداف خود دست یابد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد tough-minded

    1. adjective Having or indicating an awareness of things as they really are
      Synonyms: realistic, down-to-earth, hard, hardheaded, hard-nosed, matter-of-fact, objective, practical, unsentimental, pragmatic, pragmatical, prosaic, sober, unromantic, resolute

    ارجاع به لغت tough-minded

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «tough-minded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tough-minded

    لغات نزدیک tough-minded

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند