امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tourist

ˈtʊrɪst ˈtʊərɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tourists

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
گردشگر، جهانگرد، سیاح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a German tourist
- گردشگر آلمانی
- a tourist agency
- آژانس گردشگری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tourist

  1. noun person who visits a place
    Synonyms: day-tripper, excursionist, globetrotter, jet-setter, journeyer, rubberneck, sightseer, stranger, traveler, tripper, vacationist, visitor, voyager, wayfarer
    Antonyms: inhabitant, local, native

ارجاع به لغت tourist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tourist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tourist

لغات نزدیک tourist

پیشنهاد بهبود معانی