امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Traditional

trəˈdɪʃnəl trəˈdɪʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more traditional
  • صفت عالی:

    most traditional

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
سنتی، مبتنی‌ بر سنت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- traditional disciplines such as history, literature, and philosophy.
- رشته‌های سنتی مانند تاریخ و ادبیات و فلسفه.
- a traditional family with formal authority lodged in the father.
- خانواده‌‌ای سنتی که پدر اختیاردار رسمی آن بود.
- be traditional
- رسم بودن، مرسوم بودن، سنت بودن
adjective
قدیمی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد traditional

  1. adjective usual, established
    Synonyms: acceptable, accustomed, acknowledged, ancestral, classic, classical, common, conventional, customary, doctrinal, fixed, folk, habitual, historic, immemorial, long-established, old, oral, popular, prescribed, regular, rooted, sanctioned, taken for granted, time-honored, transmitted, universal, unwritten, widely used, widespread
    Antonyms: fresh, new, unestablished, unfixed, untraditional, unusual

لغات هم‌خانواده traditional

ارجاع به لغت traditional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «traditional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/traditional

لغات نزدیک traditional

پیشنهاد بهبود معانی