امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Transitory

ˈtrænsətɔːri ˈtrænzətri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
سپنج، ناپایدار، فانی، زودگذر، بی‌بقا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the transitory loves of my youthful days
- عشق‌های زود‌گذر جوانی من
- Fame is something transitory.
- شهرت چیزی ناپایدار است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transitory

  1. adjective temporary, brief
    Synonyms: changeable, deciduous, emigrating, ephemeral, evanescent, flash, fleeting, flitting, fly-by-night, flying, fugacious, fugitive, going by, impermanent, insubstantial, migrating, momentary, moving, passing, provisional, short, short-lived, short-term, temporal, transmigratory, unstable, vacating, volatile
    Antonyms: enduring, incessant, lasting, long-lasting, neverending, permanent, persistent, undying

ارجاع به لغت transitory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transitory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transitory

لغات نزدیک transitory

پیشنهاد بهبود معانی