امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tribulation

ˌtrɪbjəˈleɪʃn ˌtrɪbjəˈleɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable formal
سختی، مشکل، محنت، رنج، آزمایش سخت، عذاب، مصیبت، رنج، پریشانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He wrote about his tribulation in a heartfelt memoir.
- او در خاطره‌ای خالصانه درباره مصیبت خود نوشت.
- She faced every tribulation with unwavering strength.
- او با قدرتی تزلزل‌ناپذیر با هر مشکلی روبه‌رو شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tribulation

  1. noun pain, unhappiness
    Synonyms: adversity, affliction, albatross, bad luck, blow, bummer, burden, care, cross to bear, crucible, curse, difficulty, distress, double whammy, downer, drag, grief, hard knock, hard time, headache, heartache, misery, misfortune, oppression, ordeal, persecution, rainy day, reverse, sorrow, suffering, trial, trouble, vexation, visitation, woe, worry, wretchedness, wronging
    Antonyms: calm, comfort, happiness, peace

ارجاع به لغت tribulation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tribulation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tribulation

لغات نزدیک tribulation

پیشنهاد بهبود معانی