Try On
آخرین به‌روزرسانی:
معنی و نمونه‌جمله‌ها
phrasal verb
پرو کردن، پا کردن، امتحان کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- کفش‌ها رو پات کن ببین اندازته.
- چه لباس قشنگی. می‌خوای پرو کن ببین اندازه‌ت می‌شه؟
مترادف و متضاد try on
-
phrasal verb evaluateSynonyms: appraise, audition, check out, demonstrate, experiment, fit, inspect, practice, probe, prove, sample, scrutinize, taste, test, try out, wear
-
phrasal verb Put clothes on to see if they fit
ارجاع به لغت try on
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «try on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/try-on
لغات نزدیک try on
- - try for
- - try it on
- - try on
- - try one's hand at something
- - try one's luck