معنی turnover به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈtɜːrnˌoʊvər ˈtɜːnˌəʊvə

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective

برگشت، حجم معاملات، تغییر و تبدیل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- a turnover collar

- یقه‌ی برگردان

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد turnover

noun The ratio of the number of workers that had to be replaced in a given time period to the average number of workers

Synonyms: employee turnover, turnover rate
noun The volume measured in dollars

Synonyms: dollar volume
noun The act of upsetting something

Synonyms: upset, overturn

ارجاع به لغت turnover

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «turnover» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/turnover

لغات نزدیک turnover

- turnoff
- turnout
- turnover
- turnpike
- turnsole

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

glasses glass ticket taxi wheel boat water pail cafe trousers bedroom table nose bird elephant box money towel