امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Twiddle

ˈtwɪdl ˈtwɪdl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    twiddled
  • شکل سوم:

    twiddled
  • سوم‌شخص مفرد:

    twiddles
  • وجه وصفی حال:

    twiddling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
به‌آرامی دست زدن، بازی کردن، ور رفتن، با ساعت مچی و غیره بازی کردن، وررفتن (با چیزی)، تکان دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He was twiddling with his mustaches.
- او داشت با سبیل‌های خودش بازی می‌کرد.
- The log twiddles round and round in the water.
- الوار در آب مرتباً چرخ می‌خورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد twiddle

  1. verb To move one's fingers or hands in a nervous or aimless fashion
    Synonyms: fiddle, fidget, fool, monkey, play, twirl, putter, tinker, toy, trifle, swirl, whirl
  2. verb Manipulate, as in a nervous or unconscious manner
    Synonyms: fiddle-with

Idioms

  • twiddle one's thumbs

    1- با انگشتان خود بازی کردن 2- وقت خود را به بطالت گذراندن

ارجاع به لغت twiddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «twiddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/twiddle

لغات نزدیک twiddle

پیشنهاد بهبود معانی