امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unbroken

ʌnˈbroʊkn ʌnˈbrəʊkən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
( unbroke ) رام‌نشده، سوقان‌گیری‌نشده، مسلسل، ناشکسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- an unbroken speech that lasted two hours
- سخنرانی بی‌وقفه‌ای که دو ساعت طول کشید
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbroken

  1. verb continuous, whole
    Synonyms: ceaseless, constant, deep, endless, entire, even, fast, incessant, intact, perfect, perpetual, profound, progressive, regular, solid, sound, successive, total, undisturbed, unimpaired, uninterrupted, unremitting, unruffled, untroubled
    Antonyms: broken, discontinuous, inconstant, intermittent, partial

ارجاع به لغت unbroken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbroken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unbroken

لغات نزدیک unbroken

پیشنهاد بهبود معانی