امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Unbuttoned

    American: ʌnˈbətənd British: ʌnˈbʌtənd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      unbuttons

    • وجه وصفی حال:

      unbuttoning

    معنی‌ها

    adjective
    دکمه باز، با دکمه‌های گشوده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    adjective
    غیر رسمی، خودمانی، بی تکلف
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد unbuttoned

    1. verb Undo the buttons of
      Synonyms: unfastened, undone
      Antonyms: buttoned
    2. adjective Not under constraint in action or expression; - Curtis Bok
      Synonyms: unlaced
    3. adjective Not buttoned
      Synonyms: unfastened
      Antonyms: buttoned

    ارجاع به لغت unbuttoned

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «unbuttoned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unbuttoned

    لغات نزدیک unbuttoned

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند