امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Undermine

    ˌʌndərˈmaɪn ˌʌndəˈmaɪn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      undermined

    • شکل سوم:

      undermined

    • سوم‌شخص مفرد:

      undermines

    • وجه وصفی حال:

      undermining

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive C2
    تحلیل بردن، از زیر خراب کردن، نقب زدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - The recent flood has undermined the wall.
    - سیل اخیر پایه‌ی دیوار را سست کرده است.
    - These activities undermine the minister's authority.
    - این فعالیت‌ها قدرت وزیر را تضعیف می‌کند.
    - Debauchery undermined his health.
    - عشرت‌طلبی به سلامتی او صدمه زد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد undermine

    1. verb weaken
      Synonyms:
      hurt impair ruin disable cripple debilate enfeeble soften sap undercut erode corrode eat away wear wreck frustrate thwart foil subvert threaten attenuate blunt sabotage torpedo clip one’s wings sandbag whittle away knock the bottom out of dig dig out excavate hollow out mine poke full of holes tunnel
      Antonyms:
      strengthen

    ارجاع به لغت undermine

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «undermine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/undermine

    لغات نزدیک undermine

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی