معنی undying به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ʌnˈdaɪɪŋ ʌnˈdaɪ-ɪŋ

معنی و نمونه‌جمله

adjective

لایزال، غیرفانی، پایدار، فناناپذیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- They swore undying loyalty to their leader.

- سوگند خوردند که نسبت به رهبر خود همیشه وفادار باشند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد undying

adjective never-ending

Synonyms: constant, continuing, deathless, eternal, everlasting, immortal, imperishable, indestructible, inextinguishable, infinite, interminable, perennial, permanent, perpetual, persistent, unceasing, undiminished, unended, unending, unfading

Antonyms: ending, impermanent, mortal

ارجاع به لغت undying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «undying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/undying

لغات نزدیک undying

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند